تفرقه يا راهي بسوي آگاهي؟
دوستي ناشناس در نقد مطلب " ما استاندار و مديركل نميخواهيم " متذكر شده بودند كه راه اشتباهي در پيش گرفتهام كه تفرقه ايجاد ميكند. تا كي ما بايد چشم بروي واقعيتها ببنديم و با ايجاد هراسها و حساسيتهاي كاذب مانع از پذيرش حقايق شويم ؟ مگر جز اين است كه سالها خود ما عامل تفرقه در جامعه خود بودهايم و اسباب تفرقه را بدست مخالفان دادهايم؟ چه كساني جامعه بلوچ را به ملا و تحصيلكرده ، سرحدي و مكراني و فلان طايفه تقسيم كردند؟ چه كساني جامعه اهل سنت را به مودودي و حنفي و سلفي و ... تقسيم كردند؟ مگر تا همين اواخر دگرانديشان با انگ مودوديت و ... تخريب نميشدند و حتي كتك نميخوردند؟ چه كساني آنانرا تخريب كرده و كتك ميزدند؟
چرا تا كسي ما را به نقد ميكشد يا از تفكر ما خوشش نميآيد به جاي گفتمان و متقاعد كردن وي ، او را متهم كرده و تلاش ميكنيم با هزار و يك انگ و برچسب منتقد را از صحنه حذف كنيم؟ تا زمانيكه تفكر حذف و تخريب از جامعه ما رخت برنبندد و مشكلات خود را از درون ريشهيابي و حل نكنيم سرنوشت بهتري در انتظارمان نخواهد بود. از ديگران گلايهمنديم كه چرا ما را به شيعه و سني و بلوچ و زابلي تقسيم كردهاند از خودمان چرا گلايه نميكنيم كه چرا بين برادران و خواهرانمان ديوار كشيدهايم و روزبروز مرزبنديهايمان بيشتر ميشود.
كم پيش نيامده است كه منتقدان را با انگ اطلاعاتي و مودودي و حتي كمونيست از ميدان خارج كردهايم بيآنكه ذرهاي علم و آگاهي نسبت به تهمتهايمان داشته باشيم و حتي اگر چنين برچسبي صحت هم داشته باشد به گرايش و تفكر طرف مقابل احترام بگذاريم و آنجا كه علتي براي مخالفت با او و يا طرز عملكردش داريم با منطق بيان كنيم.
چنان مدعي دين و مذهب هستيم كه گويي كسي زودتر از ما به بهشت وارد نميشود و گاه به مرحلهاي از خودباوري و غرور ميرسيم كه فكر ميكنيم جز ما كسي را به بهشت راه نميدهند و آنوقت تهمت زدن و غيبت كردن كه از زنا بدتر شمرده شدهاند در جامعه ما يك رسم عادي تلقي ميشوند و بدون آنها روزگارمان بخوبي نميگذرد. در تاريخ ميخوانيم زمانيكه فردي براي نخستين بار وارد مسجد پيامبر ميشد از حاظران پرسش ميكرد كه كدام يك از شما پيامبر است؟ جايگاه پيامبر ، نحوه نشستن و لباس او با ديگر اصحابش يكسان بوده و كسي نميتوانست پيامبر را از روي لباس يا جايگاه نشستن وي در ميان جمع پيدا كند و بناچار پرسش ميكرد. پيامبر ميان خود و اصحابش مرزبندي نميكرد . زمانيكه پيامبر به معراج رفت صداي پاي بلال را پيش از خود در بهشت شنيد و اين تمثيلي از قانون الهي است كه مرزي ميان سفيد و سياه وجود ندارد حتي اگر اين سفيد پيامبر خدا هم باشد. مگر در محافل پيامبر از وي انتقاد نميشد؟ مگر گاهي اوقات نظر و ديدگاه ديگر اصحاب مخالف راي پيامبر نبود؟ اما انتقادات شنيده ميشد و گاهي طبق راي منتقدان عمل ميشد . و اينچنين بود كه اسلام پيش رفت.
دوست گرامي ! من نيز از عوارض سوء تفرقه آگاهم و از چنين پديده شومي در هر سطحي بيزارم و حتي باور دارم كه بايد روزي برسد كه بشر اتحاد و همبستگي را صرفنظر از رنگ ، نژاد و مذهب و ... تجربه كند. اما به اين نيز باور دارم كه نبايد واقعيتها را كتمان كرد و مردم را به بهانه حفظ اتحاد فريفت . وحدت واقعي در نقد عملكردها و اصلاح آنها تجلي ميكند.نقد واقعيتهاي موجود و تلاش براي يافتن راهكارها تفرقه نيست بلكه راهي بسوي آگاهي و آيندهاي بهتر است.
3 نظر:
کاش همانگونه که نوشتی خود هم تحمل چنین انتقادی (به سبک خودت)را می داشتی.
نوشته هایت بیش از انتقاد درگیریهای شخصی با افرادی است که به قولت .....
گیریم این افراد همانگونه باشند اما شما چرا خودتان دوره های بسیار زیادی هم آغوش آنان بودید؟
چرا الان که طرد شده اید و کسی تحویلتان نگرفته است این گونه نقدشان کرده ای؟
آیا می پذیری شما را هم همینگونه نقد کنند و عملکرد چند ساله شما که جز از این سو به ان سو رفتن نیست نمایش دهند.
آیا می پذیری که قلم برداریم و چند سطر از زندگی پر تلاطم شما بنویسیم و حقیقت یک روزنامه نگار که گاهی در دامن همان مولویهاست و گاهی همان سیاسیونی که در صف اول هستند و.......
گفتم راهی که الان برگزیده ای اشتباه است و در این مورد تجدید نظر بفرمائید.
اگر اهداف نیکو داشته باشی باز هم راهش این نیست و نمی توانی به اهدافت برسی.
این جامعه مانند صدها جامعه مستعمره دیگر نواقص خود را دارد و این نواقص در یک پروسه طولانی مدت از بین خواهند رفت و هرگز اندیشمندان قوم با چنین تصوراتی که شما دارید به جنگ با نواقص نرفته اند.
این نظرات شخصی من است و امیدوارم به دل نگیرید و موضع تند اتخاذ ننمائید بلکه با ذهنی بدور از درگیریهای شخصی مسائل را تجزیه نمائید و در هر صورت برای شما آرزوی پیروزی دارم.
با تشکر
خطاب به نظر دهنده بالا:
از هر دري براي خرده گيري و بهانه جويي وارد شدي الا اينكه بگويي چه بايد كرد كه دست كم از نظر خودتان درست باشد!
ضمنا اگر قاعده دستوالعمل مدوني كه مورد تصوب علماي تاريخ و سياست و جامعه شناسي باشد سراغ داري كه تا محمود ديگر دلسوختگان اجتماع و فرهنگ مي بايست مو به مو بر اساس آن حركت كنند تا بدينگونه از افتادن در دام ملايان و سياسيون و ديگران احتراز كنند، لطفا آنرا منتشر كنيد تا بكارش گيرند.
عزيز دل! محمدي كه وحي آسماني هدايتش مي كرد چه فراز و نشيب هاي سنگيني را متحمل شد: دعوتش را براي تغيير از زورمداران و ارباب جامعه آغاز كرد كه نتيجه اش جز تمسخر نبود، با تغيير تاكتيك به طايف رفت و جز آزار و مضحكه شدن چيزي نديد و... اما ناگهان بزرگان اوس و خزرج شبانه خود به سمت او آمده و هم پيمانش شدند...
ببخشيد كه محمد ص هم از دستورالعمل فرضي شما خبر نداشت!
خطاب به نظر دهنده بالا:
از هر دري براي خرده گيري و بهانه جويي وارد شدي الا اينكه بگويي چه بايد كرد كه دست كم از نظر خودتان درست باشد!
ضمنا اگر قاعده دستوالعمل مدوني كه مورد تصوب علماي تاريخ و سياست و جامعه شناسي باشد سراغ داري كه تا محمود ديگر دلسوختگان اجتماع و فرهنگ مي بايست مو به مو بر اساس آن حركت كنند تا بدينگونه از افتادن در دام ملايان و سياسيون و ديگران احتراز كنند، لطفا آنرا منتشر كنيد تا بكارش گيرند.
عزيز دل! محمدي كه وحي آسماني هدايتش مي كرد چه فراز و نشيب هاي سنگيني را متحمل شد: دعوتش را براي تغيير از زورمداران و ارباب جامعه آغاز كرد كه نتيجه اش جز تمسخر نبود، با تغيير تاكتيك به طايف رفت و جز آزار و مضحكه شدن چيزي نديد و... اما ناگهان بزرگان اوس و خزرج شبانه خود به سمت او آمده و هم پيمانش شدند...
ببخشيد كه محمد ص هم از دستورالعمل فرضي شما خبر نداشت!
ارسال یک نظر