۱۳۸۸-۰۱-۰۷

ریشه ناامنی عملکرد بد مسئولان است


دیدگاه های یک منتقد بلوچ در گفتگو با صبح زاهدان :


اشاره: محمود براهویی نژاد 28 ساله و دارای مدرک تحصیلی دیپلم تجربی است. وی را بیشتر با مصاحبه هایش در رادیو فردا و بی.بی.سی می شناسند. برخی او را روزنامه نگار می نامند وعده ای فعالِ سیاسی.
به هر شکل او یک منتقد است؛ منتقدی که دیدگاههای خاص خودش را دارد.

گفتگوی صبح زاهدان با وی را می خوانید:

*از چه زمانی احساس کردی به سیاست علاقه مندی؟

» به سیاست به آن معنایی که اکنون درجامعه رایج است، علاقه ای نداشتم و ندارم؛ منظورم سیاست به معنای ریا، نیرنگ و تزویر است. اما سیاست به معنای تعامل بین ملت ها، فرهنگ ها و گرایشات و تفکرات گوناگون را می پسندم.

البته علاقه اصلی من به رسانه و روزنامه نگاری است که خواسته یا ناخواسته مرا وارد سیاست کرده.

*به نظر شما سیاست ما عین دیانت ماست؟

» این را قبلاً قبول داشتم، آما با آنچه که الان در جامعه می بینم، نمی توانم بپذیرم؛ اگر سیاست ما عین دیانت ما بود، آمیخته با دروغ، انگ و برچسب نمی شد.

* از شما به عنوان یک خبرنگار یا روزنامه نگار یاد می شود. لطفاً سوابق کاریتان را توضیح دهید؟

» من از سال 68 به رسانه علاقه مند شده و فعالیتم را به عنوان بازیگر نمایش های رادیویی در صدا و سیما شروع کردم. سال 76 و همزمان با انتشار نشریه روزدرآ به عضویت آن در آمدم. سال 78 برای اولین بار صفحه ای به زبان بلوچی راه اندازی کردیم که متاسفانه روزدرا یکسال بعد توقیف شد.

با توقیف روزدرآ به عنوان سردبیر عیاران فعالیت خود را ادامه دادم و از سال 81 تا 84 نیز سردبیر مرز پرگهر بودم. طی این مدت به دلیل علاقه ای که به حضور در مجامع صنفی داشم و دوست داشتم روزنامه نگاری را به عنوان یک حرفه و شغل دنبال کنم، در سال 79 به عضویت انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران در آمده و سال 82 نیز عضو فدراسیون بین المللی روزنامه نگاران شدم. در سال 83 با همکاری برخی دوستان از جمله عماد الدین باقی ودکتر جلالی زاده به عضویت انجمن دفاع از حقوق زندانیان در آمده و آن را تاسیس کردیم.

در حال حاضر نیز سرپرست روزنامه سرمایه هستم و به شخصه رسانه ای دراختیار ندارم.

* چرا با مرز پرگهر و مشخصاً باقر کرد دچار مشکل شدی؟

» با آقای باقر کرد مشکل خاصی ندارم، اما یکسری اختلاف نظر و دیدگاه داشتم در خصوص اداره نشریه که باعث شد از یکدیگر جدا شویم. البته مسائلی هم در انتخابات اخیر ریاست جمهوری پیش آمد و آنها ناگفته هایی دارد که در فرصت لازم بیان می کنم.

* پس از قطع ارتباط با مرز پرگهر سعی کردی عنوان مرز پرگهر را حفظ کنی. حتی نام موسسه تبلیغاتی ات را مرزپرگهر گذاشتی. علاقه خاصی به این نام داردی و یا با عرق و تعصب ایرانی بودن مرتبط است؟

» اصلاً اسم نشریه مرزپرگهر پیشنهاد خود من بود. علتش هماین بود که به سرود «ای ایران ای مرز پر گهر» از نوجوانی علاقه داشتم و همواره زمزمه اش می کردم؛ به عنوان یک ایرانی نشاط و وجد خاصی به من دست می داد. مرز پرگهر معنای وسیعی برای من دارد، مرزی با تمدنی کهن، فرهنگی غنی و... در خصوص کانون تبلیغاتی باید بگویم که مجوز این موسسه را قبلاً گرفته بودم، اما چون احساس کردم کدورت پیش می آید پس از مدتی نام وبلاگم و موسسه را از مرزپرگهر به زمان تغییر دادم.

* از کی و با چه انگیزه ای وبلاگ نویس شدی؟

» مدتی بود که مقالاتم روی سایت ها بویژه سایت ملی- مذهبی منتشر می شد. پس از آن به فکر افتادم که خودم وب سایتی را راه اندازی کنم. ابتدا سایت مرزپرگهر را ثبت کردم، لیکن به دلیل مشکلات فنی ترجیح دادم در وبلاگ مرزپرگهر کار را ادامه دهم. البته هدفم از وبلاگ نویسی طرح دیدگاه های شخصی خودم نبودم و دوست داشتم، نظرات مختلف را انعکاس دهم، چون در زندگی هیچ وقت انحصار را دوست نداشته ام، دلم می خواهد افکارم را با دیگران تقسیم کنم و از اندیشه های دیگران آگاه شوم. آنچه به نظرم درست است، می پذیرم و آنچه درست نیست را با حفظ احترام نسبت به اندیشه مقابل رد می کنم. بعضاً مطالب تندی هم در وبلاگ مطرح می شد، زیرا معتقد هستم زمان سانسور گذشته و باید مسائل را شفاف مطرح کرد. اگر هم دعوایی داریم، دعواهایمان را بکنیم و سپس برسیم به مرحله گفتمان. تا کی می خواهیم جلوی همدیگر یک جور رفتار کنیم و پشت سر جور دیگر. هر سال در کشور ما کنفرانس وحدت برگزار می شود، اما عملاً وحدت را تجربه نمی کنیم. زمان شاه چیزی به اسم وحدت وجود نداشت، اما الان مردم حسرت همان وحدت را می خورند. هر چه بود رو در روی هم گفته و برطرف می کردند؛ همه چیز روشن بود وهیچ چیز پنهانی وجود نداشت. حتی به نظر من وصلت میان زابلی و بلوچ و بیرجندی به مراتب کمتر از گذشته شده است. توده مردم با هم مشکلی ندارند، مشکل از آن بزرگانی است که این مشکلات را به وجود می آورند!

* محمود براهویی نژاد مرتب انتقاد می کند و ایراد می گیرد؛ خودش چقدر نقدپذیر است؟

» فکر می کنم انسان کاملاً نقد پذیری باشم. یکی از مصادیقش همین وبلاگ مرزپرگهر بود. هر نقدی که از من می شد، بدون سانسور آن را منکعس می کردم، حتی اگر اهانت آمیز بود. در هیچ شرایطی در برابر نقد موضع خصمانه ای نمی گیرم و از آن استقبال می کنم، چه درست باشد و چه نادرست.

* وبلاگ مرز پرگهر چقدر بازدید کننده داشت؟

» روزی که آن را راه اندازی کردم 60 تا 75 نفر و روزی که تعطیل شد حدود 2800 نفر.

* چرا تعطیل شد؟

» من از چند جهت تحت فشار بودم. بعضی از مسوولین بدون آگاهی از نیت و سوابقم، مرا متهم به ضد انقالبی بودن می کردند. در جامعه هم مواضع تند برخی از جریانات برای من تبعاتی به دنبال داشت که مجبور به تعطیلی وبلاگ شدم. البته هیچ وقت از این سرزنش ها نترسیده ام، اما بحرانهای جانبی باعث شد در آن مقطع نتوانم تحمل کنم...

* به چه جور نقدی اعتقاد دارید. نقد منصفانه، عالمانه و یا آزاد و بی پروا. اصلا تعریف نقد از دیدگاه شما چیست؟

» البته هر کسی تعریف خودش را از نقد دارد. خیلی وقتها یک نفر ما را نقد عالمانه و منصفانه هم می کند، اما چون نمی خواهیم آن را بپذیریم وی را متهم به تخریب کردن و نقد غیر سازنده می کنیم. من فکر می کنم این جور مرزبندی کردن ها ناشی از همین دیدگاه است. به نظر من نمی شود بین نقد وانواعش مرز قائل شد. شاید فردی از موضع تند و افراطی هم نظرش را بگوید لیکن درست باشد. اگر اجازه ندهیم حرفش را بزند، تبدیل به یک عقده شده و پشت سر ما بیان می شود، آن وقت می شود تهمت و غیب، اما اگر بی پروا هم مطرح کند می توان پاسخش را داد. من هم بی پروا نقد می کنم و هم بی پروا می شنوم.

* برخی می گویند آقای براهویی دوست دارد ادای روشنفکرها را در بیاورد و یا ژست روشنفکری بگیرد و یا هدفش مشهور شدن است. آیا اینطور است.

» هم برای مشهور شدن راههای مختلفی وجود دارد و هم برای روشنفکر شدن ایده ها و تفکرات گوناگونی. البته نفی نمی کنم که طالب شهرت هستم، چون شهرت به من کمک می کند زودتر به مقصد برسم، اما شهرت از نوع خوبش نه به هر قیمتی. اینکه ادای روشنفکرها را در می آورم، اصلاً این طور نیست. من با اندیشمندان مختلفی از سراسر دنیا ارتباط دارم، اما اینها را به رخ کسی نکشیده ام و هیچ گاه اندیشه خاصی را با ژست خاصی تبلیغ نکرده ام. واژه روشنفکری را هم به آن معنایی که هر کس 10 کتاب زیر بغلش گرفت، پس روشنفکر است قبول ندارم. ممکن است یک روستایی بی سواد هم اندیشه و ایده های خوبی داشته باشد. به نظر من آن آدم روشنفکر است.

* اینجا یک انتقاد مطرح می شود و آن اینکه دغدغه یک روشنفکر انسان بودن و بطور کلی انسانیت است. اینکه شما صرفاً افکار و مطالبات یک قوم (بلوچ) را مطرح می کنید و یا صفحه بلوچی در نشریه راه اندازی کردید، مغایر با روشنفکری نیست؟

» به نظر خودم خیلی کم به مطالبات یک قشر و مثلاً اهل سنت پرداخته ام. بخش عمده مطالب من ملی بوده است و حتی فراتر از آنً اگر هم مطالبات اهل سنت را مطرح می کنم دلیلش تعصب نیست، علتش آن است که درد این قشر را بیش از سایرین احساس می کنم و چون در میان آنها زندگی می کنم، بیشتر می فهمم چه می کشند. طبعاً من بهتر می توانم این درد را بیان کنم تا کسی که از بیرون به این جامعه نگاه می کند.

* اینکه مطالبات یک قوم یا مذهب را مطرح می کنید جنبه ایدئولوژیک یا بنیادگرایی ندارد؟

» من خودم را بهتر می شناسم. اگر در یک جامعه غیر مسلمان هم زندگی کنم و در آن جامعه قشری از افراد مورد ظلم واقع شده باشند و نوعی تبعیض بر آنها روا باشد، خود را مکلف می دانم از آنها دفاع کنم. این هیچ ربطی به بنیاد گرایی ندارد.

* یعنی مدتی که در حوزه علیمه بودید تاثیری به لحاظ ایدئولوژیک روی شما نگذاشت؟

» حضور در حوزه یک فرصت مغتنم برای من بود؛ کمک کرد تا با تفکرات مختلف به ویژه در حوزه مذهب آشنا شوم. حتی حضور در حوزه به من کمک کرد تا امروز یک آدم متعصب بنیادگرا نباشم. البته حوزه نیز یک محیط بسته نیست هر کس تفکر خاص خودش را دارد.

* چند سال در حوزه درس خواندید؟

» من بصورت پراکنده د حوزه های اسلام آباد زابل، گشت سراوان و مکی زاهدان درس خوانده ام، شاید حدود 6 الی 7 سال

* نوع رفتار و منش شما با نگاه سنتی سرداران و مولوی ها متفاوت است. آیا عملکرد شما مورد تایید و در راستای تفکرات مولوی هاست و یا آنها نیز زیر تیغ نقد شما قرار دارند؟

» در خیلی از موار ممکن است نقطه نظرات مشترکی داشته باشیم و حرفی که من می زنم حرف آنها باشد، اما این به آن معنا نیست که تحت سیطره ی علما و سرداران بلوچ باشم یااینکه آنها همه تفکرات من راتایید کنند خیلی موارد بوده که من انتقاداتی به آنها داشته ام ...

* مطالبات اهل سنت رادر چه مواردی ارزیابی می کنید؟

» اول باید ببینیم این مطالبات چگونه شکل گرفته است. وقتی در یک جامعه تبعیض وجود داشته باشد، خواه یا ناخواه مطالبات شکل می گیرد. مطالباتی که خواسته های برآورده نشده یک جامعه است عمده مطالبات در رفع بی عدالتی و تبعیض در مدیریت ها و استخدامها است. به نظر من اهل سنت باید در انجام مراسمات و مناسک خودشان آزاد باشند، نه تنها در یک کشور اسلامی بلکه در هر کجای دنیا.

مثلاً چرا اهل سنت نباید در تهران مسجد داشته باشند؟ هیچ توجیهی برای این مساله وجود ندارد. حتی در پارکها اجازه نماز خواندن داده نمی شود. آیا این زیاده خواهی است؟

در یک کلمه رعایت عدالت و مساوات بدون تفسیر های خاص از عدالت عمده مطالبات اهل سنت است.

* برخی معتقدند در دولت نهم توجه ویژه ای به اهل سنت شده است. مثلاً در پست دادن ها و یااینکه مدیران بلوچ دومِ خردادی برکنار نشده اند.

» اگر منظور آن دو، سه نفری است که طی دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی فعال بوده اند، یا در ستاد انتخاباتی دولت قبلی بوده اند و بهشان پستی داده شده دلیل بر دوم خردادی بودن یا اصلاح طلب بودنشان نیست. اصلاح طلبی یک تفکر است و از خودش چهارچوب و مفهومی دارد.

متاسفانه آنچه در استان ما تحت عنوان فعالیت سیاسی و یا حزب مطرح است، به هیچ عنوان فعالیت سیاسی نیست. حتی ممکن است برخی در یک ستاد فعالیت کنند در حالی که هیچ اعتقادی به آن گروه یا حزب نداشته باشند. اداره کردن یک حزب در استان ما مثل اداره کردن سوپر مارکت یا بقالی شده است. اصلاً نمی پرسند آیا شما به این مرامنامه یا اساسنامه پای بند هستید یا نه.

پس من خیال شما را راحت کنم که هیچ مسوول اصلاح طلب بلوچی در سیستم وجود ندارد، در گذشته هم نداشته است.

اما اینکه در دوره آقای احمدی نژاد وضعیت اهل سنت بهتر شده است، اینطور نیست. مثلاً آقای بزرگ زاده که رئیس سازمان صنایع دستی بوده، با ادغام سازمان میراث فرهنگی با صنایع دستی عملاً حذف و زیرمجموعه آقای شهرکی شده است.

افراد دیگری هم مثل آقای مبارکی (معاون استاندار)، شهنوازی (مدیر کل راه و ترابری) و یا کهرازهی مدیر بازارچه مرزی ممکن است مورد حمایت جامعه اهل سنت نباشند یا بیان کننده مشکلات اهل سنت نیستند. از زمانی هم که آقای دهمرده آمده است، فشارها بیشتر شده و نا امنی ها به اوج خود رسیده است. و یا سخنان دکتر شهریاری که می گویند ما را مسلح کنید، چنین و چنان می کنیم.... زدن این حرف ها برای کسب محبوبیت و به دست آوردن دل مردم آسان است، ولی همین آقای شهریاری بود که دکتر دهمرده را روی کار آورد؛ ایشان خواستار استقرار قرارگاههای بیشتری در استان شد.

ایجاد دژ دور استانداری و حاکم شدن فضای امنیتی با این دیدگاهها بود. اما حالا از استاندار می خواهد که استعفا دهد؛ این رفتارها را چگونه باید تفسیر کرد؟ اگر قبلاً نا امنی در جاده ها بود، امروز در وسط شهر عملیات خرابکارانه انجام می دهند و با خیال راحت فرار می کنند. چرا در دوره آقای امینی و یا حسینی اینگونه نبود؟

ریشه نا امنی عملکرد بد مسوولان است که باید اصلاح شود و با ایجاد قرارگاه برطرف نمی شود. ریشه نا امنی عبدالمالک نیست؛ باید دید عبد المالک از کجا آمده و مسیری که به این راه کشیده شده چه بوده است. آیا کسانی که وی را ساختند از همان ابتدا آمریکا و انگلیس بوده اند؟

اینکه می گویند عبد المالک محصول حوزه علمیه است حرف غلطی است، چرا که وی از حوزه اخراج شد. باید دید چه مراحلی طی شده و چه قدر طول کشیده تا وی عملیاتهایش اوج بگیرد و جذب گروهک های ضد انقلابی بشود. عبد المالک می تواست در خدمت نظام باشد، نه اینکه در برابر مردم خودش اسلحه بگیرد. یک معاند از ابتدا که معاند نیست. وقتی انتقادات فرد سرکوب می شود نتیجه اش مخالفت و معاندت است.

شما دیدید که اسم این گروه در ابتدا «جند الله» بود، بعد به وی گفتند که این اسم فراگیر نیست، باید در سطح ملی کارکنی، این بود که اسم گروهش به جنبش مقاومت مردمی ایران تغییر کرد. می نمی گوییم آمریکا و انگلیس دخیل نیستند، اما آنها در مرحله آخر وارد شده اند و دسته گلها را خودمان به آب داده ایم. عبد المالک ها محصول نگرش غلط مسوولان هستند؛ نگرشی که می گوید انتقاد را باید در نطفه خفه کرد. اگر فضای نقد باز باشد هیچ وقت کار به اینجا نمی رسد. به شخصه ترور و خشونت را به هیچ وجه قبول ندارم و بهترین راه را در بدترین شرایط هم انتقاد مسالمت آمیز و روش های دموکراتیک می دانم.

من در این چند سالی که انتقاد کردم، یکی از مسوولین از من نپرسید که حرف حسابت چیست؟ از آن طرف هم من را متهم می کنند ه ضد انقلاب است، با رادیو های بیگانه در ارتباط است و...

در حالی که نام موسسه تبلیغاتی ام و نامی که روی نشریه (مرزپرگهر) گذاشم، بیانگر این است که ضد انقلاب نیستم. ضد انقلاب کسانی هستند که باعملکرد بدشان نظام را در دردسرهایی می اندازند که بیرون آمدنش بسیار دشوار و بعضاً غیر ممکن است؛ اقلیتی که حاضرند به خاطر منافع خودشان همه چیز و حتی نظام را فدا کنند. چرا باید همه را به یک چوب راند. اگر عبد المالک جنایت کرده هیچ ربطی به پدر و مادرش هم ندارد چه برسد به یک جامعه. صحبت های آقای شهریاری یعنی مرز کشیدن میان تشیع و تسنن. این باعث می شود که اهل سنت نسبت به مسائل بی تفاوت شوند. من خودم خیلی علاقه داشتم که در تشییع جنازه شهدا شرکت کنم. اما چه تضمینی وجود داشت که حرمت من حفظ شود و مشکلی برایم پیش نیاید. پس ناچارم بنشینم در خانه.

حتی معتقدم بین بلوچ های شیعه و سنی هم مرز بنده شده است. وقتی آقای دهمرده با انتصاب فرمانداران بلوچ تبلیغات گسترده ای می کند ه ما مدیران بلوچ گذاشته ایم، بین بلوچ های شیعه و سنی نیز مرزبندی می شود.

* گفت و گوهای شما با رادیوهای بیگانه اعم از بی.بی.سی و یا صدای آمریکا جنجال برانگیزاست. با این عرقی که نسبت به وطن دارید، چرا گفت و گو با آنها را انتخاب می کنید. هدفتان از این مصاحبه ها چیست؟

» من در وهله اول خودم را یک روزنامه نگار می دانم که حاضرم با همه گفت و گو کنم. بنا براین خود را محدود نمی کنم. چرا که باید از توانمندی های رسانه در هر کجا دنیا که باشد استفاده کرد. اما اینکه چرا با رادیوهایی مصاحبه می کنم که منافعشان به نوعی با ما در تضاد است، علتش واضح است، زیرا رسانه ای در اختیار ندارم تا دیدگاههایم را مطرح کنم. از طرفی رسانه ملی هم که باید در اختیار همه باشد، متاسفانه هیچ وقت این مجال را به من و امثال من نداده است. شبکه استانی هامون نیز در اختیار قشری خاص با تفکری خاص است. وقتی در داخل رسانه ای برای بیان اندیشه هایم نمی یابم طبیعی است که به سراغ رادیوهای بیگانه می روم.

البته موضع من موضع منتقد است نه مخالف نظام. اغلب مصاحبه های من نیز جنبه اطلاع رسانی دارد که آن نیز به دلیل موقعیت حرفه ای من است.

*اینکه آن رسانه یک رسانه معاند است برای شما اهمیتی ندارد؟

» اهمیت دارد، اما وقتی نظام من را به عنوان یک منتقد به رسمیت نمی شناسد و حتی متهم می کند ناچارم که از طریق رسانه بیگانه اطلاع رسانی کنم و بالاجبار هزینه اش را نیز بپردازم!

* برخی شما را به زمین و آسمان وصل می کنند. یکی می گوید براهویی نژاد جیره خوار آمریکاست، یکی می گوید با گرهک جند الله در ارتباط است و فقط ژست روشنفکری می گیرد. برخی می گویند به مسجد مکی وابسته ای و باز عده ای شما را مطرود مسجد مکی می دانند. بالاخره به کجا وابسته ای؟!

» این موارد در واقع همان بحران هایی است که طی یک سال گذشته برایم پیش آمده و هنوز هم ادامه دارد. من اگر جیره خوار آمریکا بودم و یا وابسته به هر تشکیلات دیگری، این قدر مشکل برایم ایجاد نمی شد من تا به حال یک ریال از هیچ گروه و جریانی کمک نگرفته و نخواهم گرفت. من آدمی نیستم که چشم و گوش بسته کسی را تایید و یا رد کنم؛ تنها اتهامم همین است. عادت ندارم که چاپلوس باشم، بنابر این هر کس از من و دیدگاهم خوشش نمی آید، می گوید که براهویی نژاد وابسته است، مطرود است و ...

من نه مطرود مسجد مکی ام و نه دوست عبد المالک ریگی و ارتباطی هم باوی ندارم. من اگر جیره خوار بودم می توانستم قبل از اینها از کشور خارج شده و خود را از این بحران نجات دهم.

* آیا برای رفتن از شما دعوت هم شده؟

» از طرف گروههای مختلفی دعوت شده ام، اما مانده ام و همه مشکلات را تحمل می کنم، به دلیل اینکه کشورم را دوست دارم و تا زمانی که کوچکترین روزنه امیدی وجود داشته باشد خواهم ماند.

* به عنوان یک روزنامه نگار تا کنون چند مقاله از شما ارائه و چاپ شده است؟

» نمی دانم، حضور ذهن ندارم.

* ادبیات وبلاگ عبد المالک عوض شده؛ مثلاً مسائلی همچون دموکراسی و حقوق بشر را بیان می کند که بعید است معنای تحت اللفظی آنها را هم بداند چه رسد به اینکه بدان پایبند باشد. برخی می گویند چون شما تجربه وبلاگ نویسی داری، در این موارد به آنها کمک می کنی؟

روش من به عنوان یک روزنامه نگار از همان روز اول مسالمت آمیز و و دموکراتیک بوده است و خط مشی و اندیشه ام را در وبلاگ مطرح کرده ام.

حتی در وبلاگ نوشتم گوههایی که دست به ترور و خشونت می زنند باید این روش را کنار بگذارند. امروز دیگر ترور و خشونت جواب نمی دهد، باید از طریق قلم و بیان دیدگاهها را مطرح کرد. در آن مقطع مورد استقبال آنها قرار نگرفت. اما اینکه الان چرا از این حرفها می زنند اطلاعی ندارم؛ موضع خودشان است. اما اگر به چنین موضعی رسیده باشند ولو اینکه مفهوم دموکراسی را هم ندانند، چه ایرادی دارد، من اشکالی در آن نمی بینم. حداقل اگر راه و روشی برای مبارزه با آنها نیست، شاید بتوان موضعشان را تعدیل کرد و اثبات کرد که مذاکره و گفتمان بهتر جواب می دهد....
در مجموع بنده هیچ دخالتی در تغییر خط مشی این گروه نداشته و ندارم.

* بعضاً از دیدگاههای شما اینگونه برداشت می شود که تفکرات ملی- مذهبی دارید. آیا همین طور است؟

» اگر منظورتان تشکیلات رسمی ملی مذهبی است که خیر، بنده عضو این تشکیلات نیستم. البته آقایان تقی رحمانی، علیجانی و بقیه دوستان من هستند و به آنها احترام می گذارم چرا که انسانهای اندیشمندی هستند. اما اگر مفهوم ملی- مذهبی را گسترده تر در نظر بگیریم، باید بگویم که در گذشته ملی مذهبی تر بودم، چرا که اکنون احساس می کنم باید از ملیت فراتر رفت، زیرا در دنیایی زندگی می کنیم که مرزهایش شکسته شده وانسانها بیتشر با یکدیگر در ارتباطند و حتی بحث مذهب هم در جامعه فردا مطرح نخواهد بود.

در حالی که تفکرات ملی- مذهبی خودم را دارم، لیکن تفکرات دیگران را هم نفی نمی کنم و دنبال کشف حقیقت هستم.

* با توجه به اینکه شما در حوزه علیمه درس خوانده اید، آید در جماعت تبلیغی کشتار شیعیان تبلیغ می شود.

» جماعت تبلیغی یک نهضت است که صرفاً جنبه اصلاحی دارد. این حرکت را فردی بنام مولوی الیاس در هندوستان شروع کرد. جماعت تبلیغی بر 6 اصل استوار است: 1- کلمه طیبه یا همان شهادتین 2- نماز 3- علم و ذکر 4- اکرام مسلم 5- خلوص نیت 6- دعوت و تبلیغ به معنای امر به معروف و نهی از منکر. حتی برخی پیشنهاد دادند که جهاد را هم به عنوان اصل هفتم اضافه کنید اما نپذیرفتند. آنها بر جهاد با نفس تاکید می کنند و هدفشان تزکیه نفس است. بنابر این از یک چنین نهضتی نمی شود تفکر خاصی بیرون بیاید.

نکته دیگر اینکه هیچ فیلتر و یاگزینشی برای ورود به جماعت وجود ندارد، یعنی یک شیعه و حتی یک غیر مسلمان هم می تواند در جماعت حضور یابد. حتی آنها معتقدند که اگر از طرف حکومت دستگیر شدند و با آنها برخورد شد نباید با حکومت مقابله کنند چون معتقدند خدا نجاتشان داده و نصرت خداوند شامل حالشان می شود.

با این اوصاف این که می گویند شیعه کشی در جماعت تبلیغی، تبلیغ می شود حرف غلطی است ضمن آنکه با عدم گزینشی که وجود دارد یک شرور هم ممکن است در جلسات جماعت شرکت کند.