۱۳۸۸-۰۱-۲۱

مرزبندي ميان نقد و تخريب

قصد ندارم اين بحث را بيش از اين ادامه دهم. مسايل بسيار مهمتري وجود دارند كه بايد به آنها بپردازيم . اما به پاس احترام به ديدگاههاي برخي مخاطبان گرامي لازم دانستم نكاتي را درباره مطالب اخير روشن كنم. شكي نيست كه زندگي من همچون بسياري افراد ديگر يك زندگي پر فراز و نشيب و سرشار از تجربيات گوناگون بوده است. و عملكرد من نيز قابل نقد است. شايد اگر به 12 سال پيش باز مي‌گشتم راه ديگري را انتخاب مي‌كردم. در اين تجربيات تلخ و شيرين درسهاي آموزنده‌اي برايم باقي مانده است كه چراغ راه آينده من است. از اينكه دوستان قلم به دست بگيرند و نوشته‌ها ، ديدگاهها و عملكرد مرا نقد كنند باكي ندارم. و سپاسگذار آنان خواهم بود. من نيز قبول دارم كه جامعه ما مشكلات زيادي دارد و نواقصي كه شايد راه حل آن اين نباشد كه به اين شيوه آنها را مطرح كنيم. اما دوستاني كه از اين شيوه طرح مسايل ناخرسند هستند چه راه حلهايي را پيشنهاد مي‌كنند؟ مي‌گوييد روش من اشتباه است. شايد حق با شما باشد . روش بهتري براي طرح و راهكارهايي براي حل مسايل ارايه دهيد. دوستي نوشته بودند كه چون من از اين جامعه طرد شده‌ام مسايلي را طرح كرده‌ام . اما آناني كه بهتر مرا مي‌شناسند خوب مي‌دانند كه من ديدگاههايم را سانسور نمي‌كنم و همواره با علما و دوستان تحصيلكرده آنها را در ميان گذاشته‌ام. خوشبختانه عليرغم اينكه اين مسايل وجود دارند اما بايد آستانه ظرفيت و تحمل دوستان را در مقايسه با چند سال پيش تحسين كرد. اگر برخي مسايل را درباره علما و تحصيلكردگان به نقد مي‌كشيم آنرا به كل جامعه تعميم نمي‌دهيم و خوبيها و محاسن آنانرا نيز از ياد نمي‌بريم. همان افراد و سياسيوني كه به باور من شكست‌خورده هستند نيز خدمات شايسته‌اي براي جامعه انجام داده‌اند كه قابل تقدير است. دوست گرامي من نيز از اين جامعه طرد نشده‌ام و عليرغم نقايص و كاستيها به حضور در ميان مردم خود افتخار مي‌كنم. به درستي بسياري از باورهاي گذشته خود ايمان دارم . هر چند اشتباهات بسياري نيز داشته‌ام.من همواره مورد حمايت و پشتيباني بسياري از دوستان روحاني و تحصيلكرده از جمله مولانا عبدالحميد كه جايگاه استادي و ويژه‌اي برايم دارند ، قرار داشته‌ام و از اين بابت از آنان سپاسگذارم.
همه ما ويژگيهاي مثبت و منفي داريم. سخن من اين است كه تعارفها را كنار بگذاريم و بجاي انداختن تقصيرات خود به گردن ديگران به نقد عملكرد خود بپردازيم و آن را اصلاح كنيم. جهان با شتاب به جلو مي‌رود و سرعت ما بسيار كند است. در تعطيلات نوروز يك سي دي به بهانه معرفي استان توسط سازمان ميراث فرهنگي توزيع شد . اين سي دي حاوي مطالبي خلاف واقع و با ديدگاهي متعصبانه درباره استان تنظيم شده بود. محتواي اين سي دي هم از لحاظ فرهنگي و آثار سوء آن بر وحدت مردم استان و هم از لحاظ حقوقي به دليل تحريف واقعيتها قابل پيگيري بود. اما هيچكس آنرا پيگيري نكرد. اين نمونه‌اي از دهها موردي است كه در استان ما اتفاق مي‌افتد . شايد بهترين پاسخ براي اينكار توليد فيلمي بر اساس واقعيتهاي استان بود. اما چه كسي بايد آنرا انجام دهد.
بياييم ميان نقد و تخريب تفاوت قايل شويم. و نقدهاي سازنده و دلسوزانه را با نگاه شخصي نبينيم و پيشداوري نكنيم.اين بحث را نيز در اينجا خاتمه مي‌دهم.اما رويه نقد توام با ارايه راهكار و گفتمان بر اساس استدلال و منطق همچنان ادامه خواهد داشت.

۱۳۸۸-۰۱-۲۰

تفرقه يا راهي بسوي آگاهي؟

دوستي ناشناس در نقد مطلب " ما استاندار و مديركل نمي‌خواهيم " متذكر شده بودند كه راه اشتباهي در پيش گرفته‌ام كه تفرقه ايجاد مي‌كند. تا كي ما بايد چشم بروي واقعيتها ببنديم و با ايجاد هراسها و حساسيتهاي كاذب مانع از پذيرش حقايق شويم ؟ مگر جز اين است كه سالها خود ما عامل تفرقه در جامعه خود بوده‌ايم و اسباب تفرقه را بدست مخالفان داده‌ايم؟ چه كساني جامعه بلوچ را به ملا و تحصيلكرده ، سرحدي و مكراني و فلان طايفه تقسيم كردند؟ چه كساني جامعه اهل سنت را به مودودي و حنفي و سلفي و ... تقسيم كردند؟ مگر تا همين اواخر دگرانديشان با انگ مودوديت و ... تخريب نمي‌شدند و حتي كتك نمي‌خوردند؟ چه كساني آنانرا تخريب كرده و كتك مي‌زدند؟
چرا تا كسي ما را به نقد مي‌كشد يا از تفكر ما خوشش نمي‌آيد به جاي گفتمان و متقاعد كردن وي ، او را متهم كرده و تلاش مي‌كنيم با هزار و يك انگ و برچسب منتقد را از صحنه حذف كنيم؟ تا زمانيكه تفكر حذف و تخريب از جامعه ما رخت برنبندد و مشكلات خود را از درون ريشه‌يابي و حل نكنيم سرنوشت بهتري در انتظارمان نخواهد بود. از ديگران گلايه‌منديم كه چرا ما را به شيعه و سني و بلوچ و زابلي تقسيم‌ كرده‌اند از خودمان چرا گلايه نمي‌كنيم كه چرا بين برادران و خواهرانمان ديوار كشيده‌ايم و روزبروز مرزبنديهايمان بيشتر مي‌شود.
كم پيش نيامده است كه منتقدان را با انگ اطلاعاتي و مودودي و حتي كمونيست از ميدان خارج كرده‌ايم بي‌آنكه ذره‌اي علم و آگاهي نسبت به تهمتهايمان داشته باشيم و حتي اگر چنين برچسبي صحت هم داشته باشد به گرايش و تفكر طرف مقابل احترام بگذاريم و آنجا كه علتي براي مخالفت با او و يا طرز عملكردش داريم با منطق بيان كنيم.
چنان مدعي دين و مذهب هستيم كه گويي كسي زودتر از ما به بهشت وارد نمي‌شود و گاه به مرحله‌اي از خودباوري و غرور مي‌رسيم كه فكر مي‌كنيم جز ما كسي را به بهشت راه نمي‌دهند و آنوقت تهمت زدن و غيبت كردن كه از زنا بدتر شمرده شده‌اند در جامعه ما يك رسم عادي تلقي مي‌شوند و بدون آنها روزگارمان بخوبي نمي‌گذرد. در تاريخ مي‌خوانيم زمانيكه فردي براي نخستين بار وارد مسجد پيامبر مي‌شد از حاظران پرسش مي‌كرد كه كدام يك از شما پيامبر است؟ جايگاه پيامبر ، نحوه نشستن و لباس او با ديگر اصحابش يكسان بوده و كسي نمي‌توانست پيامبر را از روي لباس يا جايگاه نشستن وي در ميان جمع پيدا كند و بناچار پرسش مي‌كرد. پيامبر ميان خود و اصحابش مرزبندي نمي‌كرد . زمانيكه پيامبر به معراج رفت صداي پاي بلال را پيش از خود در بهشت شنيد و اين تمثيلي از قانون الهي است كه مرزي ميان سفيد و سياه وجود ندارد حتي اگر اين سفيد پيامبر خدا هم باشد. مگر در محافل پيامبر از وي انتقاد نمي‌شد؟ مگر گاهي اوقات نظر و ديدگاه ديگر اصحاب مخالف راي پيامبر نبود؟ اما انتقادات شنيده مي‌شد و گاهي طبق راي منتقدان عمل مي‌شد . و اينچنين بود كه اسلام پيش رفت.
دوست گرامي ! من نيز از عوارض سوء تفرقه آگاهم و از چنين پديده شومي در هر سطحي بيزارم و حتي باور دارم كه بايد روزي برسد كه بشر اتحاد و همبستگي را صرفنظر از رنگ ، نژاد و مذهب و ... تجربه كند. اما به اين نيز باور دارم كه نبايد واقعيتها را كتمان كرد و مردم را به بهانه حفظ اتحاد فريفت . وحدت واقعي در نقد عملكردها و اصلاح آنها تجلي مي‌كند.نقد واقعيتهاي موجود و تلاش براي يافتن راهكارها تفرقه نيست بلكه راهي بسوي آگاهي و آينده‌اي بهتر است.

۱۳۸۸-۰۱-۱۷

ما استاندار و مدیرکل نمی خواهیم!

پس از سالها فعالیت روزنامه نگاری و بودن در میان این جامعه رنج کشیده دریافته ام که تا زمانیکه خودانتقادی نکنیم و مشکلات را از درون نبینیم رنجهای جامعه ما همچنان تداوم خواهند داشت. ما ناخودآگاه عادت کرده ایم که مشکلات خود را به گردن دیگران بیاندازیم و همیشه به دنبال مقصری بجز خود برای اشتباهاتمان بگردیم. هر چند ممکن است دیگران نیز بی تقصیر نباشند اما انصاف حکم می کند که به تقصیرات خود اعتراف و آنها را اصلاح کنیم.
ممکن است این مطالب خوشایند برخی دوستان نباشد و می دانم که خیلی از دوستان از بیان این مطالب ناراحت می شوند و البته در انگ و برچسب زدن تخصصی کم نظیر دارند و کم نخواهند آورد اما واقعا تا کی می خواهیم خود و مردم را فریب بدهیم .
هرگاه سخن از مطالبات قوم بلوچ و اهل سنت به میان می آید بزرگان قوم میدان سخن را به دست می گیرند و از نظام می خواهند که بلوچها و اهل سنت را در پستهای مدیریتی مشارکت بدهد.
شکی نیست که این خواسته یک طلب مشروع و قانونی است و عدم توجه به آن نه فقط نقض قانون اساسی که بر حقوق مساوی اقوام و مذاهب تاکید کرده ، می باشد و تبعیضی آشکار نیز تلقی می شود . اما پرسشی نیز در اینجا مطرح می شود که آیا همه مشکلات اهل سنت و قوم بلوچ حل شده و فقط پستهای مدیرکلی و استانداری مانده است که باید به آنها واگذار شوند. معدود بلوچهایی که تا کنون پست مدیریتی گرفته اند چه تاجی بر سر این قوم و مردم زده اند؟
بارها دیده ام پیرزنان و پیرمردان و مردم محرومی را که از حاشیه شهر و یا روستاها به امید حل مشکلشان به این دسته از مدیران به اصطلاح بلوچ که از خود آنان هستند مراجعه کرده اند و با چه بی حرمتی از دفتر آقایان رانده شده اند. بد نیست در نزدیکی انتخابات نگاهی به صف اول نشینان نماز جمعه که از در محراب وارد می شوند بیاندازید . حتما چهره هایی را مشاهده می کنید که فردا نامشان به عنوان کاندیدای مجلس و شورا بیرون می آید. پس از انتخابات پیدا کردن این افراد دشوار است و یا بندرت اتفاق می افتد.
فرض کنید روزی نظام با این خواسته موافقت کرد که از میان بلوچها و اهل سنت استاندار و وزیر معرفی کند . چه کسانی معرفی خواهند شد . آیا غیر از این است که عده ای بازنشسته و شکست خورده سیاسی که عمرشان را در طلب دستیابی به پست و مقام هدر داده اند و پس از پست گرفتن ناپدید شده اند ، باز هم در این لیست قرار خواهند گرفت تا به فخرفروشی بر مردمی که از گرده آنان و نردبان اعتقادات پاکشان بالا رفته اند ادامه دهند و مبلغان و حامیان ساده دلشان را بفریبند.
آقایانی که می خواهند مدیرکل و استاندار شوند مگر قبلا امتحان خود را در پستهای پایین تر و نمایندگی مجلس و شورا پس نداده اند؟ انسانهای شایسته و توانمند در میان بلوچها و اهل سنت کم نیستند , حتی در میان معدود مدیران بلوچ کسانی که صادقانه و دلسوزانه به مردم و کشور خدمت کرده اند ، اما برخی عملکردها و رفتارها امروز آنان را به کجا فرستاده است؟ در انزوا یا غربت تا بیشتر از این تخریب نشوند و آسیب نبینند.
تنها درد جامعه بلوچستان نداشتن استاندار و کمبود مدیرکل نیست ، درد کم سوادی و فقر و محرومیت است. درد کشته شدن و نابود شدن در مسیرهای تباهی است. درد بی خانمانی و تعصب خشک است . درد ما این است که جوان بلوچ امروز نمی تواند بلوچی بخواند و بنویسد زیرا عده ای خواسته اند به جای مسلمان از او عرب بسازند.
براستی تا کنون چند کتاب به زبان بلوچی منتشر شرده است ؟ کدام کار اساسی برای فرهنگ و هنر بلوچی صورت گرفته ، کدام آکادمی و موسسه فعال در زمینه تاریخ و ادبیات بلوچستان کار زیربنایی انجام می دهند . چند نفر کارگردان و فیلمساز و نیروی متخصص در بخشهای مختلف داریم. اگر می گویید حکومت کوتاهی کرده است ، ما چه کرده ایم؟ آیا می دانید که دهها کتاب و تحقیق انجام شده توسط پژوهشگران دلسوز بلوچ در قفسه کتابهایشان خاک می خورند و بودجه ای برای چاپشان ندارند؟ آیا می دانید هزاران دانش آموز مستعد بلوچ ، ورزشکار ، هنرمند و ... حتی از تامین مخارج عادی خود ناتوان هستند و از تحصیل و اشتغال سالم باز می مانند و سر از زندان و چوبه های دار در می آورند؟ مگر اجر و ثواب حمایت ، سرمایه گذاری و تبلیغ برای آموزش ، بهداشت ، رفاه و توسعه اقتصادی و فرهنگی بلوچستان از استاندار و مدیرکل کردن عده ای پست طلب کمتر است؟ اشتغال دهها هزار جوان بیکار بلوچ مهمتر است یا پیدا کردن پست و مقام برای عده ای خاص؟
بارها اتفاق افتاده است که برای انجام کاری از روال قانونی به مدیران بلوچ مراجعه کرده ایم و آنها تسبیح چرخانده و ارباب رجوع را مایوس از خود رانده اند و همان کار را یک مدیر غیر بلوچ به بهترین وجهی انجام داده است. ما نمی خواهیم حاکمیت و بزرگان قوم ما را تقسیم کنند ، ما می خواهیم در جامعه ای بدور از تعصب زندگی کنیم. چه اهمیتی دارد استاندار بلوچ باشد یا فارس . مهم این است که برای مردم بلوچستان به طور شایسته خدمت کند. هر چند که از تبعیضهای موجود نیز بشدت رنج می بریم .
ما استاندار و مدیرکل نمی خواهیم. ما می خواهیم که مشکلات و معضلات بلوچستان ریشه یابی و حل شوند. به دنبال مقصر هم نمی گردیم . مقصر واقعی خود ما هستیم علمای ما ، تحصیلکردگان و البته مسئولان . که باید دردها را بیشتر بشناسند و درمانی برایشان بیاندیشند.
زنده ماندن جوانان ما که اکنون جانشان را در ناکجاآبادها و بر سر هیچ از دست می دهند و توسعه آموزش و فرهنگ و اقتصاد نسلهای امروز و فردا و شکوفایی ادبیات و هنر بلوچستان از وعده پست و مقام برای ما بیشتر اهمیت دارد. مردم ماشین رای دهی نیستند که فقط در ایام انتخابات آنها را به صحنه بیاوریم . مذهب هم نردبان نیست که عده ای برای دستیابی به پست و مقام از آن بالا بروند. به باور من مردم بلوچستان مظلومترین مردم جهان هستند زیرا با داشتن صدها مدعی باز هم کسی را ندارند که دردشان را بفهمد و درک کند و چاره ای برایش بیابد.
تا زمانیکه عده ای بخواهند فقط ماشینهای آخرین سیستم و کاخها و موقعیت ناچیزشان را حفظ کنند و اسلام را در چندهمسری خلاصه کنند آنگاه که بسیاری از مردم حتی به نان شبشان محتاجند ، مشکلات ما همچنان باقی خواهد ماند و روز بروز بیشتر خواهند شد.